معنی نوعی پارچه بغدادی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
بغدادی. [ب َ] (ص نسبی) منسوب به بغداد. (ناظم الاطباء). اهل بغداد. از مردم بغداد. ج، بغادِدَه. (ناظم الاطباء):
هزار و صد و شست استاد بود
که کردار آن تختشان یاد بود.
ابا هریکی مرد شاگرد، سی
ز رومی و بغدادی و پارسی.
فردوسی.
صد بنده ٔ مطواع فزون است بدرگاه
از قیصری و مکری و بغدادی و خانیش.
ناصرخسرو.
|| نوعی پارچه یا لباس ساخته ٔ بغداد، بافته ٔ بغداد: و جامه های دیگر از هر جنسی و هردستی، رومی و بغدادی و سپاهانی و نیشابوری... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217). || آبگینه ٔ بغدادی: دیگر آبگینه های بغدادی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 622).
بغدادی. [ب َ] (اِخ) رویم ابومحمدبن احمد بغدادی. رجوع به ابومحمد رویم بن احمدبن زیدبن رویم بغدادی شود.
بغدادی. [ب َ] (اِخ) ابوحمزه بزاز بغدادی. رجوع به ابوحمزه ٔ بزاز و تاریخ گزیده شود.
بغدادی. [ب َ] (اِخ) ابوبکر احمدبن علی بن ثابت بغدادی. رجوع بهمین نام و خطیب احمدبن علی بغدادی و اعلام زرکلی ج 1 ص 149 شود.
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
1368